بابکبابک، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

بابک پسرم

چارچنگولی و بای بای کردن بابک جون

1393/2/25 1:53
نویسنده : سارا آقایی
728 بازدید
اشتراک گذاری

آقا بابکم از اول هفته کاملا مشخص بود که در آستانه چارچنگولی رفتن هستی و یک قدم اولت رو در حال بالا رفتن از  پله اشپزخونه برداشتی و روز بعد 2 قدم تو تختت چارچنگولی رفتی .روز بعد یعنی دوشنبه  رسما چارچنگولی رو شروع کردی البته هنوز سینه خیز رفتن رو کاملا کنار نداشتی.چارچنگولی رفتن خیلی بهت میاد و خیلی جیگر و خوردنی میشی.

این روزا از هر چیزی واسه بلند شدن و ایستادن استفاده میکنی و کم کم داری تلاش میکنی که واسه لحظاتی تکیه گاهت رو رها کنی و بدون کمک بایستی.مامان جون معصومه پیش بینی میکنه که ایشالا تا 9 ماهگی راه بری اخه مامان جون میگن که بچه هاشون همه 9 ماهگی راه رفتن.

بازی که در حال حاضر خیلی ازش لذت میبری و حسابی به خنده وادارت میکنه دالی موشه در اشکال مختلفه.هر شکلی باهات دالی موشه کنیم قهقهه میزنی از خنده.حتی پریشب خودت با بابایی دالی موشه میکردی.به این شکل که روی تخت کنار بابا دراز کشیده بودی و شما پتوی روی تخت رو کشیدی رو صورتت و بعد از چند لحظه کنارش زدی و به بابا خندیدی.بابا هم خندید گفت دالی موشه و شما بلند تر خندیدی. و این کارو چند بار تکرار کردی.

تصمیم گرفتم ساعت تلویزیون تماشا کردنت رو به حداقل برسونم.چون مییبینم این علاقه شما به تی وی اجازه نمیده باهات بازی های دیگه رو کار کنم .مثلا تلاش میکنم اون کتاب فکری که از نمایشگاه واست خریدم رو باهات کار کنم .باید تصاویر صفحه اول و دوم رو هرکدوم 30 ثانیه جلو چشای قشنگت نگه دارم و توجهت رو بهش جلب کنم بعد برم سراغ صفحه سوم.ولی شما سرت رو میاری پایین و نگاهت رو از زیر کتاب رد میکنی و تلویزیون تماشا میکنی.اصلا به کتاب توجه نمیکنی.این حالتت هم خنده داره هم نگران کننده. آرامغمگین

امروز مامان جون هما بای بای کردن رو به شما یاد داد و ما کلی ذوق کردیم و تعجب .اخه همین که مامان جون دستشونو تکون دادن و گفتن بای بای شما هم فورا دستتو تکون دادی.انگاری هر بار میایم خونه مامان جون شما یه چیز جدید یاد میگیری.

این روزا وقتی واست لالایی میخونم انگشتای کوچیکتو میکنی تو دهنم یا با کنجکاوی و لبامو میگیری و به هر طرف میکشی یا اینکه ا نگشتاتورمیکنی تو چشمام یا تو بینیم خخخخخخخ کلی هم ناخنات تیزه.هرچه کوتاه میکنم و سوهان میکشم بازم تیزه.

اولین چارچنگولی های بابک:

ایستادن بابک:

بابک در حال کنجکاوی و کشف ناشناخته ها:

بابک این روزها زمان بیشتری رو تو تختش سپری میکنه و میتونه خودشو مشغول کنه اون تو:

غذا خوردن بابک جون:

بابک اینجا آنجا,بابک همه جا:

بابک در حال مزه کردن کلید کمد:

این عکستو خیلی دوست داریم.اومدی به سمتم و قصد داری دوربین رو از دستم بگیریمحبت:

بابک با لباس تیم فوتبال دورتموند که عمو مسعود و خاله زهرا زحمت کشیدن به بابک خان هدیه دادن:

 قربون آقا بابکم برم من.بوس

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان آیلا
25 اردیبهشت 93 23:09
هزار ماشالا واقعا بهت میاد ,نازنازیه خوردنی(چهار دست وپا رفتنت) دست خاله هم در نکنه,بابک فتوبالیست کوچک دوس داشتنی منم حدس می زنم بابک جون ایشالا 9 ماهگی راه بره
آذر
28 اردیبهشت 93 19:01
الهی قربون بابکم برم من دلم براش لک زده
عمه زهرا
1 خرداد 93 14:14
الهی قربون بابی که شیطنتاشم به دل میشینه و همه کاراش بامزه اس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بابک پسرم می باشد