بابکبابک، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

بابک پسرم

در آستانه یک سالگی

1393/6/17 13:03
نویسنده : سارا آقایی
615 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم چیزی نمونده به یکسالگیت.من سر از پا نمیشناسم که پسرکم بزرگ شده. در آستانه یکسالگیت 7 تا دندون داری و شاید همین روزا یه دونه دیگه هم در آری. الهی قربونت برم چقد این 2 هفته اذیت شدی 3 تا دندون تو یه هفته خیلیه  بمیرم واسه پسرم که اینقدر درد کشید. از رقصیدنت بگم کلی اهل قری ماشالا.با شنیدن هر آهنگ شادی بلافاصله دست بکار میشی. باسن کوچولوتو بالا پایین میکنی و یه قر به کمرت میدی و یه دستت رو باز میکنی و به طرفین تکوم میدی.گاهی اوقات هم سرت رو به طرفین تکون میدی و اونقدر ادامه میدی که من نگران میشم که نکنه سرگیجه بگیری.این سر تکون دادن ها رو معمولا وقتی میخوای توجه کسی رو (مخصوصا اگه اولین بار باشه که میبینیش)  جلب کنی انجام میدی ولی خداییش خیلی شیرین میشی تو این حالت.از دیروزهم یه تکنیک جدید واسه رقص یاد گرفتی .همش دور خودت میچرخی.منم بهت میگم Spin شاید هم این چرخیدن رو از کارتونای بی بی انیشتین یاد گرفتی.

چنتا کلمه ای که میگی :

مممم مه!  ... ر(رفت)....بیا....ببه.....هاپ(آب)....دده.....پر( پرستارت میگه  انگشتت رو میذاری رو گل فرش و میاری بالا میگی پر! مثلا کلاغ پر میکنی.ولی ما هنوز ندیدیم)

تصمیم گرفتم کلمات  رو بیشتر باهات کار کنم تا زود تر راه بیفتی.

همچنان عاشق کارتون های بی بی انیشتینی و با دیدنشون گل از گلت میشکفه .گاهی اوقات هم کانال پی ام سی رو واست میگیرم و اگه ترانه ی شادی پخش کنه کلی ذوق میکنی.

بازی مورد علاقه ات هم توپ بازی و اب بازیه. تو خونه تمام مدت داری توپ بازی میکنی یا اینکه ما توپ بازی میکنیم و شما ذوق میکنی یا بغلت میکنیم و دنبال توپ میدوییم .یک هفته ای

هست که بوسیدن رو یاد  گرفتی.دهنتو کامل میگیری دور برجستگی گونه مامان و خیسش میکنی.الهی قربون بوسیدنت برم.نمیدونی چقد انتظار شو کشیدم.نمیدونی ه لذتی داره وصف نشدنیه. قول بده وقتی بزرگ تر هم شدی همیشه مامانتو ببوسی.بیشتر اوقات که از خستگی خوابم میبره و شما بعد از کلی می می خوردن بجای اینکه لالا کنی تازه انرژی میگیری و خواب از سرت میپره  کلتو میاری تو صورت مامان و لپشو میبوسی و من برمیگردم و نگات میکنم و تو آغوشم میگیرمو میبوسمت. نمکدون منی تو.

روزی که یازده ماهت تمام شد با بابایی رفتیم آتلیه که عکس تاتی تاتی بگیریم ازت ولی اونقدر گریه کردی و جیغ کشیدی که کارمون ناتموم موند و برگشتیم از اون روز تا الان هنوز جور نشده .هرچند که دیگه تاتی نمیکنی رسما راه میری.احتمالا دیگه میمونه واسه یک سالگیت که با یه کیک خوشکل بریم آتلیه و عکس بگیریم.از الان باید به فکر طرح کیک و ... باشم.وای که چقدر کار دارم من....

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان زهره
12 اسفند 93 10:47
سلام عزیزم خیلی زیبا بیان میکنید خدا کوچولتون رو حفظ کنه وجشن 120 سالگیش رو بگیری آمین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بابک پسرم می باشد