بابکبابک، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

بابک پسرم

115 روزگی بابک

1392/10/22 14:20
نویسنده : سارا آقایی
291 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم الان ساعت 2 بعد از ظهره و تو کوچولوی نازنازیم تازه لالا کردی بعد از کلی گریه و زاری بخاطر عوض کردن لباسات.اصلا دوست نداری لباساتو عوض کنیم ولی مگه میشه نانازم؟؟؟همین امروز یه کوچولو شیر خوردی و 10 بار اساسی بالا آوردی.حسابی لباسات خیس و کثیف شدن.فرش و لباسای مامان هم همین طور.امروز گذاشتمت تو تختت و بعد از اینکه حسابی واسه عروسکای آویز تختت و همچنین آقا مورچه و خاله کفشدوزک  ذوق کردی ,گربه نره رو از آویز تختت آویزون کردم ( آخه گربه نره که قبلا از سقف آویزون بود افتاده پایین) و بندش رو با انگشتم کنترل میکردم و هی بالا پایینش میکردم و وقتی پایین میاوردم اجازه میدادم با دستای قشنگت لمسش کنی. شما هم گربه نره رو میگرفتی و هی تکون تکونش میدادی و جغجغه اش صدا میداد.میدونی عزیزکم از 100 روزگی از دستات واسه گرفتن عروسکات استفاده میکنی.این روزا حسابی دستا و انگشتاتو میخوری.می می مامانو میندازی بیرون و انگشتاتو میخوری.حتی پستونکم کمتر میخوری .بیشتر با پستونکت بازی میکنی .بندشو میگیری و میکشی و از لباست جدا میکنی و تو دستت باهاش بازی میکنی و در عوض دستاتو میکنی تو دهنت.دیشب برای اولین بار با صدای بلند از خنده هق هق میزدی قبلا هم با صدای بلند میخندیدی ولی این خنده ات جدیده.کلی ذوق خنده ات رو کردیم و من میگفتم مرطوب کننده بزنم به پات یا نزنم و شما بلند بلند از ته ته دل مهربونت میخندیدی و بابا هم فیلم میگرفت. کلی هم جیغ میکشی و  شادی میکنی از دیدن هر جیزی هیجان زده میشی و جیغ میکشی مثلا از دیدن دیوار...دیگه شیرتو یه جا نمیخوری یه قلپ میخوری سرتو برمیگردونی بعد دوباره یه قلپ...اکثر اوقات یه کم که شیر خوردی و خیالت راحت شد که یه چیزی ته دلتو گرفته و دیگه گرسنه نیستی شروع میکنی به ذل زدن به مامان با یه نگاه شیطون شیطون و یه لبخند کوچولو رو لبات و سعی میکنی مامانو بخندونی . وقتی بهت لبخند زدم دهنتو کامل باز میکنی و ذوق میکنی و دست و  پاهاتو تکون میدی و چنتا آغغغوو ی کوچولوی آروم میگی و دوباره سرتو میبری طرف می می مامان و مشغول می می خوردن  میشی.بعد دوباره همین کارو تکرار میکنی. عاشق اون لبخندتم وقتی میمی تو دهنته و زبون قرمز کوچولوت از گوشه لبات پیداست و دور میمی رو گرفته...

کوچولوی نانازم وقتی میخوام پشتتو سشوار بکشم که خوب خشک شه و بعد پوشکت رو ببندم  از شکم میذارمت  رو پام .خیلی این حالتو دوست داری کلی پا میزنی و اگه جلوتو نگیرم معلوم نیست سر از کجا در بیاری اخه همش تلاش میکنی بری جلو.چند روزی هم هست که واست پتوی زرافه ایت رو پهن میکم میکنیم و از شکم میذاریمت روش و تو سر کوچولوتو بالا میاری و اطرافتو تماشا میکنی.جدیدا وقتی به کمر خوابیدی با دستم شکمتو میگیرم و نازش میکنم. و شما هی شکمتو قلمبه میکنی و یه پیچی به کمر و شکمت میدی .فک کنم این یه تمرینه واسه قلت زدن.همین روزا باید قلت بزنی دیگه.البته قبلا میرفتی به پهلو و برمیگشی ولی الان دیگه این حرکتو انجام نمیدی.

چن شبه که واسه خوابیدن اول کلی گریه میکنی و شیر میخوای بعد از اینکه  یه مقدار شیر رو تند تند و با صدا و تقلای زیاد خوردی می  می رو ول میکنی و جیغ میکشی و گریه میکنی پسونک میخوای .همین که پستونک رو گذاشتیم تو دهنت فورا چشات خمار میشه .بعد از اینکه کمی  پستونک رو با صدای ام ام مممممممم خوردی میندازیش بیرون و دوباره گریههههههه که من می می میخوام و جالب اینکه خودت جاشو بلدی و فرصت نمیدی من اماده اش کنم واست . تا من بخوام می می رو در بیارم شروع میکنی از رو لباس می می رو خوردن!!!!!الهی فدات شم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بابک پسرم می باشد