پیش بسوی 9 ماهگی

عزیزم 2 روزه که هشت ماه رو پر کردی و وارد 9 ماهگی شدی.بسلامتی عزیزم.مبارکت باشه گل پسرم.

این عکس روز 8 ماهگیته:

این روزا خیلی بیشتر به مامان و بابا وابسته شدی.همش از بغل من میری بغل بابا و فورا برمیگردی و این کارو هی تکرار میکنی. از هر چیزی بالا میری ولی خیلی برات لذت بخش تره اگه اون چیز مامانت باشه.با شادی و وخوشحالی تند تند میای به سمتم و شروع میکنی به بالا رفتن از مامان کلی ذوق و هیجان داری واسه این کار.البته مامان هم خیلی دوس داره ولی تمام سر و سینه مامان به خاطر فشار دادن ناخنات تو پوستم زخمی شده...

چند روزیه که رورویکت رو میگیری و یه دور کامل راه میری کنارش.یا یه مبل دو نفره رو میگیری و از یه سر به سر دیگه اش راه میری:

دو سه روزیه که همش داری میگی ببببع     BBBee مثلا ما یه حرفی باهات میزنیم شما در جواب میگی بببع!هر چه میگیم در واکنش میگی بببع! کارتون میبینی و هی میگی بببع!

دیروز گذاشتمت روی مبل و شروع کردم برات بازی های فکری اجرا کردم در کمال ناباوری رب ساعت تکون نخوردی و به مامان توجه میکردی و میخندیدی.کتاب فکریتو گرفتم جلو چشات , صورت خودم پشت کتاب بود هر بار که از زیر یا بغل کتاب میخواستم چک کنم که آیا به صفحات کتاب نگاه میکنی یا نه, با دیدنم فورا میخندیدی.فک میکردی دارم باهات دالی موشه بازی میکنم و حتی پیش بینی میکردی دفه دیگه از کدوم سمت در میام با نگاهت همونجا منتظرم میموندی...خخخخ...اینم خودش یه بازی فکری بود....:

بابک در کنار ستاره جون و مهرتاش جون برای اولین بارتمبک زد:

مامان و بابا دوست دارن گل پسرشون مثل مهرتاش جون به موسیقی علاقه مند بشه واسه همین این روزها بیشتر تلاش میکنن  اقا بابک با ساز و موسیقی آشنا شه:

دیروز بابا کلی واست سه تار نواخت و شما کلی لذت بردی و همش به ارومی و با تامل میگفتی ببببع! فک کنم منظورت این بود که: احسنت! آفرین!به به! مامان هم از فرصت استفاده کرد و بهت ناهار خوروند و شما هم همه رو خوردی ماشالا! و مامان و بابا کلی خوشحال شدن آخه چند روز بود که غذا نمیخوردی!

چند روزیه که مامان بغلت میکنه  با آهنگای شاد با پسرش میرقصه! و واسش اواز میخونه! اقا بابک هم بشددددددددت هیجان زده میشه و میخنده!

شب قبل از 8 ماهگیت به خونه خاله نادیا رفتیم .واسه اولین بار میدیم به معنای واقعی داری با یه بچه بازی میکنی.کلی اون شب خوشحال و راضی بودی .البته آیدا جون هم خیلی خوب میتونه بچه ها رو سر گرم کنه:

این عکسا مربوط به امروزه.پسرکم کلی موقع ناهار خوردن شیطونی کرد و من اجازه دادم هر کاری دوست داره انجام بده شاید در این حال بتونم کمی غذا بدم بخوره ولی با وجود کثیف کاری و بازی زیاد باز هم چیز زیادی نخوردبابکم بد غذا شده حسابی و مامان و باباش خیلی از این بابت ناراحتن:

اینم عکس بابک خان من در حال تماشای تلویزیون بعد از شسته شدن:

راستی این هفته به طور جدی تاتی تاتیت میدم و شما هم دوست داری و خودتو از خوشحالی بالا پایین میکنی و سر راهت هم اگه چیزی ببینی که خوشت بیاد خم میشی برش میداری مخصوصا اگه اون چیز پستونکت باشه که حتمن برش میداری و ازش نمیگذری.از 4 ماهگی به بعد موقع بیداری کمتر پستونک میگرفتی به این خاطر که همش در حال آواز و صحبت کردن بودی و پستونک بکارت نمیومد البته موقع خواب حتمن لازم میشد.ولی جدیدا میتونی در حالی که پستونک تو دهنت داری هم حرف بزنی و هم آواز و جیغ و سر و صدا و....بدون اینکه پستونک از دهنت بیفته.به همین خاطر این روزها همش خودت دست میبری پستونکت رو میذاری دهنت. حتی وقتی خوابی و پستونک دهنت نیست , در حالی که خواب خوابی دستت رو به سمتش میبری و میذاریش دهنت انگاری بوشو حس میکنی درست مثل می می مامان!