بابکبابک، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

بابک پسرم

لحظه های شیرین فراموش نشدنی

1393/2/13 18:33
نویسنده : سارا آقایی
503 بازدید
اشتراک گذاری

بیش از یک ساعته که به خواب ناز فرو رفتی و من دلم برات تنگ شده...چقدر خوشحالم که تو رو دارم.            خدایا شکرت! به شیرین کاریهات فکر میکنم و دلم ضعف میره.پسرک خوشرو و خوش خنده ی من! مهربونم! عاشقتم عشق من!دلم واسه اون نگاه براق و عمیق و شیطون و خندون تنگ شده! وقتی خوابی مثل یه فرشته ای. پاک و معصوم! دلم میخواد تو وجودت فنا بشم. نمیتونم احساسمو بیان کنم.دلم میخواد تا آخر دنیا تو بغلم باشی و سرت رو رو سینه ام بذارم و موهاتو بو کنم.نفسم! صبح میشه و چشاتو باز میکنی و فورا لبخند به لبات میاد و وقتی مامانتو میبینی ذوق میکنی و خوشحال میشی .منم خوشحال میشم! البته که خوشحال میشم! همه ی سلول های بدنم میخوان از شادی فریاد بزنن! بغلت میکنم . محکم بغلت میکنم و ارامش میگیرم.بعد با هم راه میایم و از اتاقت بیرون میایم و شروع میشه... شیطونی هات... فدای شیطونی هات.

این روزا همش میخوای بیای تو آشپزخونه و وسایل جدید امتحان کنی .وسایل آشپزخونه واست هیجان بیشتری دارن.به همه چی میخوای دست بزنی.تند تند...کلی هیجان داری...تند تند به همه چی دست میزنی ...نفس نفس میزنی...همه جیو امتحان میکنی با دهنت البته. از قابلمه ها بالا میری!!!! قاشق ها رو به سینی میزنی و بخاطر صدای بلندش چشاتو میبندی!!!دستتو میبری زیر اجاق گاز و کابینت ها که اون زیر ها رو کشف کنی .مامان کلی میوه و هویج و خیار میریزه جلوت که باهاشون سرگرم شی و کارای خطرناک نکنی وشما همه رو گاز گاز میکنی بخاطر دندونات! عزیزکم. علاقه ی خیلی زیادی به پارچه های نرم داری و حسابی باهاشون مشغول میشی و مخصوصا اتیکت اسباب بازی ها  و فرش بازی و بالش و کریر و هر چیز دیگه ای که اتیکت پارچه ای داشته باشه فورا کشفش میکنی و تند تند میری سراغش با دهن کوچولوی نازت و حسابی میمکی و خیسش میکنی صدات هم در نمیاد....

از اینکه میبینم داری به مامان بابات وابستگی پیدا میکنی خوشحالم میدونم که دوسمون داری و این خیلی لذت بخشه.وقتی بابا از خونه بیرون میره گریه میکنی و وقتی از سرکار برمیگرده گل از گلت میشکفه. کاملا مشخصه که از دیدنش خیلی خوشحال میشی.رابطه ات با بابات خیلی صمیمی و عمیقه و من خوشحالم. هر بعد از ظهر کلی با هم برنامه جالب داریم سر شیر خوردنت. کنارت دراز میکشم و میخوام بهت شیر بدم.اولا که خیلی خوشحال میشی کنارت دراز بکشم دوما خیلی هم دوست داری در حالت های جدید و مختلفی شیر بخوری و این کارو با شیطنت و خنده های بلند انجام میدی و می می به دهان از سر و کول مامان بالا میری و هر دو میخندیم...اصلا انگاری دوست داری سر به سر مامان بذاری .فک کنم در آینده مثل بابا شوخ طبع بشی حسابی.

دوست دارم پسرم...وجودم!

 

اینم عکس بابکی در حال حمله به اتیکت کریر که چند روز پیش گرفتم. انقدر بهش ور رفته که پاره اش کرده.

آخه کوچولو بگو ببینم خیلی خوشمزه اس مگه؟؟!

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پرنیان
10 اردیبهشت 93 9:40
هزار ماشالا واسه پسره توپل موپله دوس داشتنی ماشالات باشه بابکم جونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بابک پسرم می باشد